بندگی خدا کلید تحلیل رفتار امیرالمؤمنین
بحث بندگی خدا کلید فهم بسیاری از بحثهای دینی از جمله نبوت و امامت است. فهم صحیح وقایع سقیفه، اهمیت ظلم به حضرت فاطمهی زهرا، غیبت امام زمان و وقایع ظهور آن حضرت همه در گروی فهم بندگی خداست.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»[1] این پیام همهی انبیا از ناحیهی خدا به مردم است که خدا را بندگی کنید. بندگی یعنی اطاعت محض و پیروی صرف از فرمان خدا؛ از تو به یک اشارت، از من به سر دویدن! پیامبر خدا، ولی معصوم او و کتاب خدا، لسان خدا هستند و راه بندگی او را نشان میدهند.
اگر مفهوم بندگی را نفهمیم، فهم ماجرای سقیفه مشکل میشود. امیرالمؤمنین مشغول غسل دادن پیغمبر بود که به ایشان خبر دادند عدهای در حال توطئه برای گرفتن حق شما هستند. حضرت فقط به یک اظهار تأسف بسنده کرد و فرمود: چه زود توصیهی رسول خدا را کنار گذاشتند! سپس به کار خودشان ادامه دادند! چرا حضرت چنین کرد؟ چون پیامبر خدا از ایشان تعهد گرفته بود که خدا از تو میخواهد فقط زمانی که یاور داشته باشی علیه غاصبان حق الهی خود دست به شمشیر ببری. حضرت نیز به این تعهد پایبند بود؛ البته در مقام سخن ساکت نبود و غصب حق خود را اظهار میفرمود. اظهارات امیرالمؤمنین در غصب خلافت به گونهای بود که دستگاه خلافت حضرت را حریص بر خلافت و حکومت معرفی میکرد!
اگر به کسی که از فضای بندگی خدا دور است ماجرای غصب خلافت را بگوییم، میگوید: «مگر حق امیرالمؤمنین نبوده است؟! جنازهی پیامبر را یک ساعت یا یک روز بعد غسل میداد؛ اصلاً میگفت شخص دیگری غسل دهد! اصلاً مگر چه میشود بدن پیامبر غسل داده نشود؟! این همه جنازه بدون غسل دفن میشود، پیامبر هم یکی از آنها! بهتر نبود میرفت و حق خود را میگرفت؟!» او نمیتواند علت رفتار امیرالمؤمنین را درک کند. آیا حضرت نمیتوانست در یک برخورد اهل سقیفه را متفرّق کند و مانع اقدامات آنان شود؟ امیرالمؤمنین توان چنین کاری را داشت اما چون از جانب خدا اجازه نداشت، این کار را نکرد.
کسی حق ندارد از نحوهی برخورد امیرالمؤمنین چنین استفاده کند که حضرت اصراری بر خلافت نداشت و فقط نظرش را می گفت! برخی گمان میکنند نظر امیرالمؤمنین این بود که «اگر برای انتخاب بهترین جانشین پیامبر رأیگیری کنند، من به خودم رأی می دهم!» اما حضرت به آراء مسلمین احترام گذاشت و نظر آنان را پذیرفت! این حرفها باطل است. حضرت اعلام میکرد که آنها غاصب حق من هستند: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى.»[2] ابوبکر میدانست که این لباس زیبنده او نیست و اصلاً به قامت غیر من دوخته نشده است.
این رفتار امیرالمؤمنین با در نظر گرفتن بحث بندگی خدا فهمیده میشود. اگر بندگی و امتثال امر خدا را کنار بگذاریم، واقعاً قابل فهم نیست! بسیاری دیگر از کارهای امیرالمؤمنین نیز چنین است و بدون در نظر گرفتن بندگی به هیچ وجه قابل توجیه نیست! یکی از آن موارد در جنگ صفین است. جنگ صفین کنار رود فرات اتفاق افتاده است.[3] لشکر امیرالمؤمنین از مسیر کنار رود فرات، فاصلهی کوفه تا محل جنگ را طی کرد. لشکر دشمن نیز که از شام حرکت کرده بود، در آن مکان به سپاه امیرالمؤمنین رسید. آقا امیرالمؤمنین تصمیم داشتند در نزدیکی آب خیمه بزنند اما لشکریان حضرت مخالفت کردند و مانع شدند![4] وقتی لشکر معاویه به آنجا رسید، شریعه[5] را گرفتند و لشکر امیرالمؤمنین بدون آب ماند! امیرالمؤمنین یکی از حماسی ترین خطبات خود را در آنجا خواندهاند: «الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ»[6] بروید بمیرید بهتر از این است که از تشنگی تلف شوید. لشگر خیلی تند حرکت کرد و با یک حمله جانانه، سپاه معاویه را کنار زدند. وقتی شریعه باز شد، امیرالمؤمنین دستور داد به اردوگاه خود باز گردند! لشکر میخواستند آب را بر لشکر معاویه ببندند تا آنان از تشنگی تلف شوند اما حضرت مانع شد و فرمود: «خدا آب را برای همه، حتی دشمن ما مباح کرده است. ما آب را به روی کسی نمی بندیم.»[7]
این ماجرا را هر کس ـ حتی اگر از سیاست دور باشد ـ در تاریخ مشاهده کند، به لشکریان امیرالمؤمنین حق میدهد که آب را لشکر دشمن ببندد. چرا امیرالمؤمنین چنین نکرد؟ این قابل فهم نیست مگر اینکه بفهمیم امیرالمؤمنین بنده و گوش به فرمان خداست. خدا دستور میدهد نباید ذلیلانه از تشنگی بمیرید؛ از آن طرف حق ندارید دشمنان مرا تشنه نگه دارید. امیرالمؤمنین نیز اطاعت میکند.
برخی از حضرت یک ایراد بزرگ میگیرد که ایشان خیلی عقل ادارهی امور را نداشت و دیگران امور را بهتر از او اداره میکردند![8] این انتقاد نشان میدهد که این افراد بویی از بندگی خدا نبرده اند. امیرالمؤمنین در زمان خود میدانست که این اعتراض را به ایشان وارد میکنند و در جواب فرمود:
«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ.»[9] سوگند به خدا معاویه از من زرنگتر و زیرکتر نیست بلکه اهل غدر و مکر است. اگر تقوا و اطاعت امر خدا نبود، زیرکترین مردم بودم.امیرالمؤمنین از همهی سیاستمداران بهتر میفهمید چه باید بکند اما بحث، بحث تقواست.
لذا در برخی موارد به امیرالمؤمنین خندیدند. حالا من می خواهم دنباله روی امیرالمؤمنین باشم و همیشه طوری رفتار کنم که هم خدا بپسندد و هم هیچ کس هم به من نخندد! مگر ممکن است؟! عمری به مولای ما خندیدند! این خندهها جایی بود که حضرت در بحث بندگی خدا، راهش را از بقیه جدا میکرد.
___________________________
[1]. سورهی نحل، آیهی 36.
[2] . نهجالبلاغه، خطبهی 3.
[3] . محل وقوع جنگ صفین شهر رِقّه در کشور سوریه است.
[4] . بسیاری از لشکر امیرالمؤمنین، حضرت را صرفاً رئیس حکومت میدانستند و به امامت حضرت اعتقاد نداشتند.
[5] . محلی که میشود از رودخانه آب برداشت.
[6] . نهجالبلاغه، خطبهی 51.
[7] . مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 167.
[8] . برای مثال ابن سینا در الشفاء (الهیات)، ص 452 عمر بن خطاب را عاقلتر از امیرالمؤمنین معرفی میکند.
کوتاه و شنیدنیهای مرتبط
اطلاعات
- آلبوم سخنرانی: متفرقه
- برگزارکننده: متفرقه
- دسته بندی: نکات اعتقادی