اعطای روزی از جانب خداوند 2
کار و زندگی انسان را خداوند باید درست کند؛ کار را باید خداوند جور کند. سهراه امین حضور جایی است که خانهی امین الدوله وزیر مظفرالدین شاه در آن قرار دارد. زمانی که امین الدوله با خَدَم و حَشَم از آنجا عبور میکرده، گاهی فقرا در کنار درب خانهاش جمع میشدند و از وی چیزی درخواست میکردند. روزی قبل از آنکه از خانه خارج شود، میشنود که دو فقیر در حال بحث با یکدیگرند. یکی میگوید که کار ما اینقدر خراب است که باید کارمان را خدا درست کند. دیگری میگفت: نه؛ امین الدوله که از خانه بیرون بیاید، کارمان را درست میکند. کار را باید امین الدوله درست کند.
امین الدوله این گفتوگو را شنید و قبل از اینکه از خانه بیرون بیاید، به نوکران خود دستور داد که دو مرغ را ذبح کنند.[1] امین الدوله دستور میدهد که دو مرغ بکشند و داخل دل یکی از این مرغها یک اشرفی، که مثلاً معادل یک سکهی بهار آزادی امروز است، بگذارند؛ مرغی که اشرفی دارد را به فقیری بدهند که گفته کار را باید امین الدوله درست کند و مرغ شکمخالی را به فقیر دوم بدهند. نوکران امین الدوله نیز دقیقاً همین دستور را عمل کردند.
کمی گذشت و امین الدوله از درب خارج شد. دید همان کسی که میگفت باید امین الدوله کار را درست کند، هنوز ایستاده است. با خودش گفت: این آدم پرطمع است و باید او را شلاق بزنیم. یک مرغ با یک اشرفی گرفته، امّا هنوز اینجا مانده؛ آن یکی فقط یک مرغ گرفته و رفته! وقتی خواستند او را تأدیب کنند، امین الدوله از او پرسید: یک اشرفی برایت کافی نبود؟! مرد گفت: کسی به من اشرفی نداده است. یک مرغ به من دادند من هم دلدرد داشتم و میل به غذا نداشتم. با خودم گفتم چرا این مرغ را نگه دارم؟ از رفیقم پرسیدم که این مرغ را چند میخری؟ او گفت: یک قران. من هم مرغ را به او فروختم. همانجا امین الدوله گفت: پس حرف درست را رفیقت زد؛ کار را باید خدا درست کند، امین الدوله و غیر او هیچ کارهاند!
اگر چیزی روزی شما نباشد، تا دم دهانتان میآید ولی جای دیگر میرود. حیله و کلک فایده ندارد؛ هیچ کاری نمیتوان کرد. تا وقتی سر شلنگ لوله باز نشود، باز کردن شیر آب فایده ندارد؛ چون آبی در لوله نیست.
_______________________________
[1] . آن زمان مرغ خوردن عنوانی داشت و مردم به راحتی مرغ نمیخوردند.